لبخندے بہ نگاههاے نگران پدر پرستو داد بعد نگاهش را بسمت آقاے دکتر و همسرش کہ قبل بیهوشے در اوج درد و بیتابے با آنها آشنا گشتہ بود گرفت

و پرسید: شما عمو و زن عموے من هستید؟

زن عمو لبخندے زد و در جوابش گفت: بلہ پرستوجان.

  دکتر خطابش داد: دخترم تو باید سعے کنے تا حافظہ از دست رفتہ ات را هر چہ زودتر بدست آورے.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

epscompany صنایع غذایی ماکا سفارشات خدمات گرافیکی درب اتوماتیک آرین seoblog8863@gmail.com قیمت فرش ماشینی کاشان همه چی موجوده هارمونی باران ساندترک